

یکشنبه، در آغازین لحظههای ۳۱ اکتبر ۱۵۱۷، کشیشی اهل آلمان، با ارادهای محکم و کاغذی در دست به سمت درب کلیسای جامع شهر قدم برمیداشت. او هرگز نمیدانست که در حال دگرگونکردن تاریخ است. «مارتین لوتر» [Martin Luther]، با ایدههای انقلابیاش، پایان هزارساله قرون وسطی را رقم زد و راه را برای ورود انسان به دوران مدرن باز کرد. با دارالترجمه آلمانی کتیبه همراه ما شوید تا شما را با این روحانی شورشی آشنا کنیم.
دوهزار سال پیش، مردی از اورشلیم به نام «عیسی مسیح»، آیینی جدید را به انسانها عرضه داشت که بعدها به «دین مسیحیت» تبدیل شد. وی در دوران امپراطوری روم زندگی میکرد و عقایدش در ضدیت با اعتقادات حاکمان آنها بود. از همین روی او را محاکمه کردند و به صلیب کشیدند. با این وجود پیروانش توانستند مسیرش را ادامه دهند و به رنج و مشقت فراوان، پیام مسیح را به دیگر مردمان جهان برسانند. سه قرن بعد، اندیشههای مسیحیت به حدی در جامعه رخنه کرده بود که کنستانتین، پادشاه روم، مسیحیت را به رسمیت شناخت و خود نیز به خدای عیسی ایمان آورد.
امپراطوری روم از هم پاشید، در حالیکه مسیحیت به قدرتی همهجانبه در زندگی مردمان اروپا دست پیدا کرده بود. این دین دارای نهاد، سلسلهمراتب و ساختمان شد و در تمام اروپا و حتی خارج از آن سرسپردگانی وفادار به دست آورد. در راس این سلسهمراتب، «پاپ» قرار گرفت، مردی که به عنوان نماینده خدا بر زمین، قدرت یافت تا بر تمام رفتارها، گفتارها و اندیشههای پیروان مسیح کنترل داشته باشد. جایگاه اصلی پاپ در روم مستقر شد، و در همهجا کلیساها و صومعهها در ارتباطی مستقیم با مرکز اصلی قدرت بنا شدند
در طی هزار سال، هیچ کس نتوانست قدرت پاپ و مسیحیت را در اروپا تهدید کند. هر گونه اعتراض و انتقادی به این سیستم، به عنوان دشمنی با خدا و مسیح تفسیر شد و مجرمان بدون هیچ رحمی به فجیعترین شکل ممکن نابود شدند. کشیشان و اسقفها بر تمام جنبههای زندگی مردم، از ثروتمندترین آنها تا فقیرترینشان، نفوذ یافتند و با قدرت کلام خود آنها را مهار کردند. از همین جهت، قدرت پاپ و کشیشان مسیحی به قدرتی بدون رقیب تبدیل شد.
اما این نهاد دینی نتوانست پاکی و معصومیت خود را حفظ کند. هر چه این قدرت بیشتر و انحصار آن عمیقتر شد، فساد نیز در آن نفوذ بیشتری یافت. کشیشها در نقاط مختلف اروپا به سوءاستفاده از جایگاه و لباس خود دست زدند و مردم را نسبت به خود برآشفتند. به ویژه در مناطقی که فاصله آنها از مرکز قدرت، یعنی روم، دورتر بود فساد عمق بیشتری داشت و اعتماد مردم به آنها ضعیفتر میشد. در بسیاری از مناطق، کشیشها در قبال دریافت پول، بهشت را میفروختند و وعده بخشش خداوند را به مومنان خود میدادند. این مساله مورد انتقاد بسیاری از کشیشهای راستین بود.
از سوی دیگر پاپ، با نفوذی که بر ذهن و زندگی مردم داشت، تهدیدی بزرگ برای حاکمان محلی به شمار میرفت. در سرتاسر اروپا، پادشاهان مجبور به مصالحه با پاپ بودند، در غیراینصورت کشیشان میتوانستند با یک حکم دینی، مشروعیت پادشاه را از بین ببرند و مردم را نسبت به او بشورانند. در طی قرون وسطی بارها این مساله به تنشهای شدید میان کلیسا و پادشاه انجامیده بود.
مارتین لوتر از جمله کشیشهایی بود که نسبت به وضعیت کلیسا و رفتار بسیاری از کشیشها انتقاد داشت. به ویژه وی اعتراضات شدیدی را همواره در مورد دریافت پول در قبال فروختن بهشت اعلام میداشت؛ امری که در آن دوران به «تجارت آمرزش» موسوم بود. خشم لوتر از این وضع به ویژه زمانی بسیار شدت گرفت که یک کشیش از فرقهٔ دومینیک، با هدف جمعآوری پول برای تأمین هزینههای بازسازی کلیسای «سنت پیتر» در رم که توسط «پاپ لئون دهم» شروع شده بود، به فروش آمرزشنامه در سرزمینهای آلمان اقدام کرد. در آن زمان آلبرت ماینز، اسقف اعظم ماینز در آلمان، برای خرید مقام خود مبلغ زیادی را قرض گرفته بود و به شدت در مضیقه قرار داشت. به همین دلیل او با شرط دریافت قسمتی از درآمد حاصل از فروش آمرزشنامه، اجازهٔ این کار را در سرزمینهای خود صادر کرد.
لوتر برای اعلام اعتراض خود اعلامیهای تحت عنوان «اعلامیه ۹۵ مادهای» را آماده کرد و در بامداد ۳۱ اکتبر ۱۵۱۷ آن را بر درب کلیسا نصب نمود. وی تنها قصد داشت به رفتار کلیسا اعتراض کند، اما موجی که او به راه انداخت تمام قدرت کلیسا را در هم شکست.
مارتین لوتر، متولد ۱۰ نوامبر ۱۴۸۳ در منطقه آیسلبن، آلمان، است. او در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمد و پدرش یک کارگر معدن بود. از کودکی به خواندن و نوشتن را آموخت و در نوجوانی برای تحصیل در هنر در مدرسهای در شهر ارفورت ثبت نام کرد. پس از پایان دوره تحصیلیاش، به خواسته پدرش وارد رشته حقوق شد. اما یک اتفاق زندگی او را برای همیشه تغییر داد.
در یکی از شبهای سال ۱۵۰۵ میلادی، ناگهان رعد و برقی بزرگ بر آسمان ظاهر شد و صدای غرشی شدید، سکوت شب را به شدت درهم شکست. مارتین لوتر را وحشتی عمیق فراگرفت و به درگاه خدا پناه برد. او در آن شب به «آنای مقدس» قسم خورد که تارک دنیا شود و تمام زندگیاش را وقف پروردگارش کند. دو هفته بعد، مارتین لوتر در ۱۷ جولای ۱۵۰۵ وارد صومعه آگوستین در شهر ارفورت شد. او تحصیل در رشته الهیات را در پیش گرفت و در سال ۱۵۱۱ به رم فرستاده شد. پس از اتمام دورهی آموزشیاش در رم، او را به شورای کلیسایی ویتنبرگ، در آلمان، منتقل کردند.
لوتر در این مدت علاوه بر اجراء مسئولیتهایش به عنوان یک کشیش، به تدریس الهیات نیز مشغول بود. او که مدتها بود به اختلافنظرهایش با کلیسای سنتی پی برده بود، در این دوره در آنها بیشتر عمیق شد و انتقادات بیشتری نیز به پاپ وارد آورد. وی برخلاف عقاید رایج مسیحی، باور نداشت که یک کشیش که خود یک انسان گناهکار است میتواند واسطهای برای آمرزش گناهان سایر بندگان باشد. به اعتقاد لوتر، هر انسانی بدون هیچ واسطهای با خدای خود در ارتباط است و به همین دلیل تنها اعمال هر فرد موجبات آمرزش او را فراهم خواهد آورد.
همین دیدگاه، مارتین لوتر را در نهایت برآن داشت تا اعلامیه ۹۵ مادهایاش را آماده کند و آن را با کوبیدن بر در کلیسا، علنی سازد.
واکنش پاپ و کلیسای مرکزی به این اعلامیه کاملا تند و صریح بود. آنها آنچه را لوتر میگفت نهی کردند و وی را تکفیر نمودند. بسیاری از بندهای این اعلامیه، انتقادهایی ساده هستند، اما برخی از آنها ستونهایی را نشانه گرفته بودند که پاپ بر آنها ایستاده بود. از جمله این بندها میتوان به این موارد اشاره کرد :
- خداوند همه بندگان خود را برابر آفریده و همه به یکسان به او نزدیک هستند، پس کشیشان یا روحانیان نمیتوانند مدعی شوند که به خداوند نزدیکتر هستند یا از سوی او نمایندگی دارند.
- ایمان دینی حاصل پیوندی روحانی و مستقیم میان خداوند و قلب انسان است. پس امری وجدانی و آزادانه است، یعنی اگر از روی جهل یا با فشار باشد هیچ ارزشی ندارد.
- پیوند انسان با خداوند به طور مستقیم و از راه درک کلام الهی انجام میگیرد که در کتاب مقدس آمده است و در دسترس همگان قرار دارد. این رابطه به میانجی یا واسطه نیاز ندارد، پس روحانیان حق ندارند خود را واسطه ارتباط بشر با خدا بدانند و این را امتیازی برای خود بشمارند.
از این روز به بعد زندگی مارتین لوتر دستخوش اتفاقات بسیاری شد. رهبران کلیسا میخواستند او را محکوم و در آتش بسوزانند. اما حاکم ساکسونی، فردریک سوم، از وی حمایت کرد و مانع استرداد او به رم شد. به همین دلیل لوتر را در خود آلمان و توسط یکی از نمایندگان پاپ مورد بازجویی قرار دادند. مارتین لوتر در این دادگاه بر عقاید خود پای فشرد و هرگز حاضر به عقبنشینی نشد.
بعد از آن در یک مباحثه جنجالی با یکی از اساتید الیهات به نام «یوهان اک»، لوتر سخنانی گفت که بسیاری را در رم برآشفت. او معصومیت پاپ را زیر سوال برد. در نتیجه این سخنان کلیسا حکم به تبعید وی داد، اما لوتر این حکم را به آتش کشید و از آن سرباز زد. با این کار جدایی او از کلیسای مرکزی کاملا قطعی شد.
طی ماههای بعد، لوتر با مصونیت که برای کشیشان وجود داشت تواسنت مدتی را دوام آورد و در ۲۳ اکتبر ۱۵۲۰ او را به دادگاهی در شهر «ورمز» احضار کردند. وی همچون گذشته بر مواضعش ایستاد و مسئولان کلیسای روم را زندانبانان بابیلون تشبیه کرد. لوتر طی این مدت توانسته بود نظریهای تحت عنوان «آزادی یک انسان مسیحی» را تدوین کند و طرافدارانی نیز در سرتاسر آلمان به دست آورد. با این حال دشمنان سرسختی نیز پیدا کرده بود و زندگیاش به شدت در خطر افتاده بود.
فردریش سوم، به همین علت و برای محافظت از او، ترتیباتی داد تا وی را در راه بازگشت از ورمز بدزدند. او لوتر را به وارتبورگ فرستاد و برای ده ماه به طور مخفیانه از وی مراقبت کرد. در این مدت مارتین لوتر، انجیل را به زبان آلمانی ترجمه کرد؛ حرکتی که یک انقلاب در تاریخ مسیحیت به شمار میرود.
طی تمام دوران قرون وسطی، انجیل تنها به زبان لاتین وجود داشت، افراد کمی به آن دسترسی داشتند. در نتیجه تنها کشیشها بودند که میتوانستند کتاب مقدس را بخواند و آن را برای دیگر مردمان تعریف و تفسیر کنند. همین امر یکی از مهمترین پایههای اقتدار کشیشهای مسیحی بر زندگی مردمانی بود که تمام امور خود را وابسته به کلام خدا میپنداشتند. ترجمه مارتین لوتر از انجیل به زبان آلمانی، انحصار کشیشان روم را در هم شکست.
لوتر با این اقدامات کاملا مسیر جدیدی در تفسیر کلام خدا و مسیح گشود که به «پروتستانتیزم» مشهور شد. «پروتست» در لغت به معنی اعتراض است و از آنجا که لوتر و پیروانش در برابر راه و رسم کلیسا به اعتراض برخاسته بودند به آنان لقب پروتستانت یا همان معترضان داده شد. ایدههای پروتستان، برخلاف کاتولیک، بر مبنای فردگرایی استوار است و در نتیجه مومنان این فرقه به یک کلیسای مرکزی به عنوان مرجع تمام تفسیرها و تصمیمها باور ندارند. همین مساله به شکلگیری شاخهها و فرقههای بسیاری در مسیحیت منجر شد که در تمام جهان گسترش یافتند.
لوتر همچنین سنی مهم دیگری در مسیحیت را زیر پا گذاشت. وی در ۱۳ ژوئن ۱۵۲۵ با «کاترینا فون بورا» ازدواج کرد. آنها صاحب شش فرزند شدند.
البته باید اشاره کرد که تمامی اندیشههای مارتین لوتر، همراستا با اخلاقیات امروزی نبودند. وی به شدت از طبقه اشراف در برابر مردم عادی و دهقانان حمایت میکرد. در سال ۱۵۲۵، شورش آزادیخواهانه مردم که به «انقلاب دهقانی» مشهور شد، مورد انتقاد وی قرار گرفت. او حتی از نظریات آزادیخواهانه «اراسموس فون روتردام» به تندی انتقاد کرد. همچنین مارتین لوتر تفکراتی به شدت ضدیهودی داشت و آنها را انسانهایی فریبخورده میپنداشت که باید از صحنه روزگار محو شوند.
در نهایت این مرد بزرگ با اعتقاداتش راه را برای تحولات بزرگتری باز کرد که به دنیای مدرن انجامید. فردگرایی و انسانگرایی که در اندیشههای مارتین لوتر جوانه زدند، در سالهای بعد به اساسیترین نیازهای جوامع مدرن بدل شدند.
مارتین لوتر، در ژانویه سال ۱۵۴۶، به شهر آیسبلن سفر کرد تا در یک اختلاف نقش میانجی را ایفا کند. وی که دچار عارضه قلبی بود، چند ماه بعد در همین شهر از دنیا رفت. جسد او را به ویتنبرگ منتقل کردند و در کلیسای این شهر به خاک سپردند.