

هیچ انسانی به اندازه نیچه پایههای فلسفه در غرب را به لرزه نینداخت. او با غنای زبان و عمق استدلالهایش به جنگ با همه اندیشههایی رفت که از دوران کهن در ذهن بشر رخنه کرده بود. گرچه نتیجه این زورآزمایی دشوار برای وی جنون بود، اما در انتها او بود که پیروز به کنج خلوت خود بازگشت. با دارالترجمه آلمانی کتیبه همراه شوید تا به شما از مردی سخن بگوییم که اندیشیدن را دپرپون ساخت.
در ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴، در شهر کوچکی به نام روتکن، واقع در پروس، به دنیا آمد. پدرش یک کشیش معتقد به اندیشههای لوتر بود و خیلی زود از دنیا رفت. شش ماه پس از مرگ پدر، برادر کوچک او نیز فوت کرد. از این پس او در خانهای بزرگ شد که تمام اعضاءاش زن بودند. مادرش، خواهرش، مادربزرگش و دو عمهاش که مجرد بودند، همگی با هم در یک خانه زندگی میکردند. با این حال نیچه همیشه در ارتباط با زنها دچار مشکل بود و در بزرگسالی نیز هیچگاه نتوانست یک رابطه عاطفی و عاشقانه با کسی برقرار کند.
با این وجود، وی از کودکی پسری فوقالعاده باهوش و سختکوش بود و همواره به عنوان یک نخبه در میان دیگران شناخته میشد. با توجه به خدماتی که پدرش به شاه کرده بود، او را در مدرسهی پفورتا [Pforta]، یکی از بهترین مدارس زمان خود در جهان، ثبتنام کردند. وی خود را به خوبی در آنجا نشان داد و علاوه بر تحصیلات مرسوم، به شاعری و موسیقی نیز به شدت گرایش نشان میداد. وی در این مدرسه زبانهای یونانی، لاتین، عبری و فرانسوی را آموخت و از همین روی موفق شد متون فلسفی و تاریخی را به زبان اصلی خود مطالعه کند.
تفاوت شخصیت نیچه از همان دوره نیز نمایان بود. وی در مدرسه متونی را میخواند که از دیدگاه دیگران ناشایست و نامناسب تشخیص داده میشد. «فردریش هولدرین» یکی از شاعرانی بود که با آثارش به شدت نیچه را تحت تاثیر خود قرار داده بود، در صورتیکه در میان جامعه آن عصر به دلیل شیوه بیان و صراحت کلامش چندان مورد استقبال نبود.
پس از فارغالتحصیلی از مدرسه، نیچه میخواست در حوزه الهیاتِ پروتستان وارد شود و همچون پدرش به یک کشیش عالیرتبه تبدیل گردد. اما خیلی زود به این نتیجه رسید که آنچه در مسیحیت به عنوان راه تعالی بیان میشود، در نظرش بیاعتبار است و از همین روی از ادامه تحصیل انصراف داد. وی این نتیجهگیری را با توجه به نوشتههای روشنفکرانی چون لودویگ فوئرباخ و داوید اشتراوس به دست آورده بود که استدلال میکردند مردم هستند که خدا را به عنوان یک ایده آفریدهاند و دین امری است که در طول تاریخ برای کنترل بر افکار مردم به وجود آمده است.
در سال ۱۸۶۵، مطالعه آثار فیلسوف بزرگ آلمانی، «آرتور شوپنهاور» بر نیچهای تاثیری بزرگ گذاشت. به ویژه کتاب «جهان همچون اراده و تصور» نگاه نیچه را به جهان دگرگون ساخت. پس از آن آشنایی او به اندیشههای ضدماتریالیستی کانت، نظریه تکامل داروین و تفکرات ماتریالیستی آلبرت لانگه وی را به این باور رساند که جهان در حال دگرکونشدن است و برای فهم آن باید به فراسوی لغتشناسی پرداخت.
در تصمیمی نسبتا عجیب وی در سال ۱۸۶۷ تصمیم به عضویت در ارتش گرفت. نیچه سوارکاری ماهر و فردی باهوش بود که همه معتقد بودند او به فرماندهی خواهد رسید رسید. اما در ۱۸۶۸، حادثهای در هنگام اسبسواری برای او پیش آمد که منجر به پارگی شدید در ماهیچههای سینهاش شد و برای ماهها امکان راهرفتن را از دست داد. همین امر موجب شد که او دوباره به مطالعات پیشین خود بازگردد.
در سال ۱۸۶۹، نیچه که تنها ۲۴ سال سن داشت، به مقام استادی در دانشگاه بازل سوئیس برای کرسی لغتشناسی دست یافت. تا به امروز، هنوز هم نام نیچه در فهرستِ جوانترین اساتیدِ ثابتِ علومِ کلاسیک به چشم میخورد. او در این دوره گواهی شایستگی علمی دریافت کرد و از سوی دانشگاه لایپزیگ دکترای افتخاری نیز به وی اهدا شد.
وی در همین سال شهروندی خود را ملغی کرد و به این ترتیب تا پایان عمرش سرگردان شد. این اتفاق در آن دوره از سوی روشنفکران امری معمول بود تا خود را از قید و بند دولتها برهانند. نیچه از این زمان به بعد بهترین آثارش را نوشت و تفکراتش را بسط داد.
اندیشههای فلسفی نیچه
نیچه تفکراتش را در آثار متعددی بسط داد که مهمترین آنها به نام «چنین گفت زرتشت» به عنوان کتاب مقدس مدرنیته شناخته میشود. این اثر که با زبانی پیامبرگونه نوشته شده است، مملو از «گزینگویه»هایی است که در آنها وی با زبان تمثیل و استعاره، از نابودی اخلاق کهنه (اخلاق مسیحی) و برآمدن جهان نو (اخلاق مدرن) سخن میگوید. وی در همین اثر جمله معروف خود «خدا مرده است» را بیان میدارد و از «ابرمرد» به عنوان کمال انسانی یاد میکند که آن را در زرتشت متجلی مییابد.
نیچه وجود هر گونه حقیقت مطلق و جهانشمول را رد میکند و معتقد است انسانها به فراخور موقعیت خود ارزشها و دیدگاههای متفاوتی را برمیسازند. در باور او، ارزشهای انسانی، وابسته به چشماندازها، تجربهها و علایق نااستواری است که در نتیجه بازنگری در آنها را برای هر دوره و نسلی ضروری میسازد. نتیجه این تفکرات، پیدایش «نسبیگرایی» در فلسفه و مطالعات اجتماعی است که در قرن بیستم به شدت اهمیت مییابد و اندیشمندانی چون ماکس وبر و مارتین هایدیگر آن را بسط میدهند.
پس از کتاب چنین گفت زرتشت، نیچه کتاب دیگری با نام «فراسوی نیک و بد» را به چاپ میرساند که در واقع بیان همان دیدگاهی است که پیشتر ارائه داده بود، اما این بار با زبانی متفاوت. در این اثر با نقد فلسفه افلاطون، دکارت و کانت، هرگونه اندیشه استعلایی را مورد تردید قرار میدهد.
از دیگر اندیشههای درخشان نیچه، فلسفه آپولون-دیونیزوس است که در کتاب «زایش تراژدی» به آن پرداخته است. آپولون در یونان باستان، خدای عقل و دیونیزوس خدای شهوت است. نیچه این کتاب را با داستانی اسطورهای از یونانیان آغاز میکند که در آن به تلاشهای شاه میداس برای شکار سلنوس (همزاد دیونیزوس) اشاره دارد. از سالها تلاش، شاه میداس، سیلنوس را در جنگل به چنگ میآورد و از او میپرسد که خواستنیترین و بهترین چیز در زندگی برای آدمی چیست. سیلنوس در ابتدا از پاسخ دادن طفره میرود، اما در نهایت با اصرارهای شاه میداس، خندهای گستاخانه میکند و پاسخ میدهد: «آه، ای نژادِ مصیبتزدهٔ فانی… چرا مرا وادار به بیان چیزی میکنید که به صلاح شماست هرگز آن را نشنوید؟ خواستنیترین و بهترین چیز مطلقاً از دسترسِ شما خارج است: زاده نشدن، نبودن، هیچ بودن. اما در بعد از آن بهترین و خواستنیترین چیز همانا… هر چه زودتر مُردن است.»
نیچه معتقد است بونانیان برای کنار آمدن با این حقیقت تلخ و رهایی از رنج هستی، هنرهای زیبا را خلق کردهاند و با عقل (آپولون) به آن نظم دادهاند. از همین روی، وی بیان میدارد که تراژدی حاصل تلفیق تفکرات آپولون و دیونیزوس است؛ که یکی آشفتگی را به وجود میآورد و دیگری نظم را برمیسازد.
با این حال نیچه در اینجا متوقف نمیشود. او میگوید که پس از افلاطون، آپولون بر دیونیزوس چیره گشت و در نتیجه انسان از آنچه دیونیزوس به وی اهدا میکرد محروم ماند. وی میگوید که تنها با محققشدنِ تعادلی زیبا و ظریف، یعنی تعامل متقابل این نیروها است که شاهدِ ظهورِ هنری اصیل که همانا بازنمایندهٔ تراژدیِ واقعی یونانی است خواهیم بود.
نیچه آثار متعدد دیپری نیز به چاپ رساند. اما در نهایت جنون و دیوانگی امان او را برید. وی سرانجام در سال ۱۹۰۰ میلادی درگدشت، درحالیکه تفکراتش تا به امروز به حیات خود ادامه دادهاند.